توسعهدهندگان وقتی میخواهند یک سرویس جدید بسازند، معمولاً قبل از نوشتن حتی یک خط کد با چالشهای زیادی روبهرو میشوند. آنها باید منتظر ساخت سرور یا namespace باشند، کانفیگ CI/CD را از ابتدا بنویسند، تنظیمات امنیتی و دسترسیها را انجام دهند و ابزارهای مانیتورینگ و لاگگیری را به پروژه اضافه کنند.
در بسیاری از سازمانها، این فرآیند بهطور میانگین بین چند روز تا حتی ۲ یا ۳ هفته زمان میبرد؛ آن هم فقط برای آمادهسازی زیرساخت، نه توسعهی خود محصول.
اما با آمدن مهندسی پلتفرم (Platform Engineering) این مسیر طولانی دچار تحول شد. مهندسی پلتفرم با استانداردسازی فرآیندها و ایجاد مسیرهای طلایی (Golden Paths)، امکان راهاندازی سرویسهای جدید را در مدتزمانی بسیار کوتاهتر فراهم میکند؛ گاهی در حد چند دقیقه.
در ادامه این مطلب، دقیقتر بررسی میکنیم که مهندسی پلتفرم چیست، چرا بهوجود آمده و چگونه توانسته این مشکلات رایج را حل کند. برای اطلاعات بیشتر، همراه ما باشید.

مهندسی پلتفرم (Platform Engineering) چیست؟
مهندسی پلتفرم رویکردی مدرن در توسعه نرمافزار است که بر ساخت و نگهداری پلتفرمهای داخلی خودخدمت (Self-Service) تمرکز دارد.
یعنی بهجای اینکه هر تیم توسعه مجبور باشد خودش درگیر جزئیات زیرساخت، استقرار و عملیات شود، یک پلتفرم داخلی در اختیار دارد که این کارها را بهصورت استاندارد و خودکار انجام میدهد.
در عمل، مهندسی پلتفرم فرآیندهای طولانی مثل تأمین زیرساخت، استقرار، مانیتورینگ، لاگگیری و مدیریت امنیت را ساده میکند تا توسعهدهندگان بتوانند تمرکز اصلی خود را روی نوشتن کد و خلق ارزش کسبوکاری بگذارند.
به این شکل میتوان مهندسی پلتفرم را اینگونه هم تعریف کرد:
مهندسی پلتفرم یک «لایه انتزاعی هوشمند» بین توسعهدهندگان و پیچیدگیهای زیرساخت و عملیات ایجاد میکند؛ لایهای که استفاده از سیستمهای مدرن را سریع و ایمن میسازد.
چرا مهندسی پلتفرم شکل گرفت؟ (ریشهها و تکامل)
در حدود سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، مفهوم DevOps بهوجود آمد تا همکاری بین تیمهای توسعه و عملیات را بهبود دهد و فاصلهی میان این دو را از بین ببرد. DevOps در ابتدا بسیار موفق بود و توانست سرعت توسعه و استقرار نرمافزار را افزایش دهد.
اما با بزرگتر شدن سازمانها و اجرای DevOps در مقیاس بالا، مشکلات جدیدی ظاهر شد. سازمانها با چالشهایی مثل پراکندگی ابزارها (Tool Sprawl)، نبود استانداردهای مشخص و وابستگی بیش از حد به افراد کلیدی (Hero Developers) روبهرو شدند. در چنین شرایطی، DevOps بهتنهایی پاسخگوی این پیچیدگیها نبود.
به همین دلیل، مهندسی پلتفرم بهعنوان گام بعدی تکامل طبیعی DevOps شکل گرفت. رویکردی که هدف آن ساماندهی این پیچیدگی و ارائه یک بستر واحد و استاندارد بود.
مسیر تکامل
در یک نگاه کلی، مسیر تکامل به این شکل طی شده است:
ابتدا مدل SysAdmin سنتی وجود داشت؛ مدلی که توسعهدهندگان برای هر نیاز زیرساختی باید درخواست دستی ثبت میکردند و کاملاً به تیم عملیات وابسته بودند. این رویکرد اگرچه کنترلپذیر و قابل مدیریت بود، اما بهشدت سرعت توسعه را کاهش میداد و انعطافپذیری کمی داشت.
با ظهور DevOps، این فاصله کمتر شد و مسئولیت ساخت و اجرای نرمافزار تا حد زیادی به تیمهای توسعه منتقل گردید؛ همان رویکرد معروف «شما میسازید، شما اجرا میکنید». هرچند این تغییر باعث افزایش سرعت و چابکی شد، اما در سازمانهای بزرگ به مرور زمان منجر به افزایش بار شناختی و عملیاتی توسعهدهندگان و پیچیدگی بیش از حد ابزارها شد.
امروزه، مهندسی پلتفرم بهعنوان مرحله بعدی این تکامل شکل گرفته است. بهوسیله این رویکرد، یک پلتفرم داخلی خودخدمت ایجاد میشود که پیچیدگیهای زیرساخت و عملیات را بهصورت متمرکز و استاندارد مدیریت میکند و به توسعهدهندگان این امکان را میدهد تا بدون درگیری با جزئیات فنی، سریعتر و ایمنتر نرمافزار تولید کنند.

اجزای اصلی مهندسی پلتفرم چیست؟
رویکرد مهندسی پلتفرم اجزای مشخصی دارد که در کنار هم، یک تجربهی یکپارچه برای توسعهدهندگان ایجاد میکنند.
پلتفرم توسعهدهنده داخلی (IDP)
Internal Developer Platform (IDP) یکی از بخشهای مهم مهندسی پلتفرم و در واقع محصول اصلی آن است.
IDP مجموعهای یکپارچه از ابزارها، سرویسها و فرآیندهاست که کل چرخه عمر توسعه نرمافزار را پوشش میدهد و دسترسی خودخدمت به منابع را فراهم میکند. برخی از قابلیتهای رایج IDP عبارتاند از:
- تأمین خودکار زیرساخت
- محیطهای توسعه و تست آماده
- CI/CD یکپارچه
- مانیتورینگ و لاگگیری پیشفرض
Golden Paths یا مسیرهای طلایی
مسیرهای طلایی بخش دیگری از مهندسی پلتفرم هستند. این مسیرها الگوهای استاندارد و تأییدشدهای هستند که بهترین شیوهها را در اختیار توسعهدهندگان قرار میدهند.
مسیرهای طلایی فلج انتخاب را کاهش میدهند، امنیت و کیفیت را تضمین میکنند و حتی میتوانند سرعت شروع پروژههای جدید را بهطور چشمگیری افزایش دهند.
خودکارسازی و انتزاع پیچیدگی
آخرین بخش مهم در مهندسی پلتفرم، خودکارسازی است که معمولاً به کمک Infrastructure as Code (IaC) انجام میشود. در این رویکرد، زیرساختها بهجای تنظیم دستی، با کد تعریف و مدیریت میشوند؛ موضوعی که هم خطا را کاهش میدهد و هم سرعت و ثبات را افزایش میدهد.
برای آشنایی بیشتر با مفهوم «زیرساخت به عنوان کد» میتوانید به مطالب مرتبط در وبلاگ چابکان مراجعه کنید.
تفاوت مهندسی پلتفرم با DevOps و SRE چیست؟
بسیاری از توسعهدهندگان، مهندسی پلتفرم را با DevOps یا SRE اشتباه میگیرند و تصور میکنند این مفاهیم یکسان هستند، در حالی که تفاوتهای مهمی بین آنها وجود دارد.
|
معیار |
مهندسی پلتفرم | DevOps |
SRE |
|
تمرکز اصلی |
ساخت پلتفرم داخلی خودخدمت | فرهنگ و همکاری |
پایداری و قابلیت اطمینان |
|
دامنه |
فنی و محصولمحور | فرهنگی و فرآیندی |
عملیاتی |
|
مشتری اصلی |
توسعهدهندگان داخلی | تیمها و مشتری نهایی |
کاربران سرویس |
|
نقش |
توانمندسازی DevOps | چارچوب همکاری |
تضمین SLA و SLO |
مهندسی پلتفرم زیرساخت فنی لازم را فراهم میکند تا DevOps و SRE در مقیاس بزرگ مؤثر باشند.
بهترین روشها (Best Practices) در مهندسی پلتفرم
آشنایی با بهترین روشها در مهندسی پلتفرم اهمیت زیادی دارد، چون از هدررفت زمان و منابع جلوگیری میکند. برای مثال، اگر پلتفرم را مثل یک محصول ببینید، میتوانید آن را بهصورت تدریجی و بر اساس نیاز واقعی توسعهدهندگان بهبود دهید.
همچنین باید بازخورد توسعهدهندگان را جدی بگیرید و تلاش کنید همه فرآیندها تا حد امکان خودکار شوند. از دیگر روشهای مهم میتوان به Shift-Left Security اشاره کرد؛ یعنی در نظر گرفتن امنیت از همان ابتدای طراحی. در نهایت، بهتر است از اختراع دوباره چرخ بپرهیزید و تا جای ممکن از ابزارهای موجود استفاده کنید.

مهارتهای یک مهندس پلتفرم را بشناسید
یک مهندس پلتفرم باید بتواند پلتفرمی پایدار، مقیاسپذیر و قابل استفاده برای تیمها بسازد. مسئولیتهای او معمولاً شامل موارد زیر است:
- طراحی معماری پلتفرم مقیاسپذیر
- ایجاد و نگهداری Golden Paths
- پیادهسازی CI/CD و IaC
- تعبیه امنیت و تطابق از ابتدا
- بهینهسازی هزینه و عملکرد
- تعامل مستمر با توسعهدهندگان
مهارتهای موردنیاز
برای انجام این مسئولیتها، یک مهندس پلتفرم به مهارتهای زیر نیاز دارد:
- ابر و زیرساخت: AWS، Azure، GCP، Kubernetes
- خودکارسازی: Terraform، Ansible
- برنامهنویسی: Python، Go، Bash
- CI/CD: GitHub Actions، GitLab CI
- امنیت: IAM، Compliance، DevSecOps
- مهارت نرم: ارتباط مؤثر و تفکر محصولمحور
مزایای مهندسی پلتفرم برای سازمانها چیست؟
مهندسی پلتفرم مزایای متعددی برای سازمانها دارد که در ادامه به مهمترینشان اشاره کردهایم:
- افزایش بهرهوری توسعهدهندگان
طبق گزارش Gartner، سازمانهایی که روی Developer Experience سرمایهگذاری میکنند، تا ۳۰٪ افزایش بهرهوری را تجربه میکنند.
- کاهش زمان عرضه به بازار
Spotify با پلتفرم داخلی خود، زمان راهاندازی یک سرویس جدید را از ۱۴ روز به کمتر از ۵ دقیقه کاهش داد.
- بهبود امنیت و کیفیت
امنیت بهصورت پیشفرض در پلتفرم تعبیه میشود (Security by Default)، نه بهعنوان یک مرحله اضافی.
- بهینهسازی هزینههای ابری
مدیریت متمرکز منابع باعث کاهش Over-Provisioning و شفافیت هزینهها میشود.
معایب مهندسی پلتفرم برای سازمانها چیست؟
البته در کنار مزایای بالا، این رویکرد نوین بدون چالش نیست. از جمله معایب آن میتوان به:
- پیچیدگی طراحی و نگهداری
- مقاومت فرهنگی تیمها
- اندازهگیری ROI در کوتاهمدت
- انتخاب ابزار مناسب از اکوسیستم گسترده CNCF

جمعبندی
مهندسی پلتفرم مثل ساختن یک محیط حرفهای و در دسترس برای توسعهدهندگان است تا بتوانند در کمترین زمان ممکن سرویسهای جدید بسازند و توسعه دهند.
آینده این رویکرد به سمت تخصیص هوشمند منابع با کمک هوش مصنوعی حرکت میکند و دستیاران هوشمندی به پلتفرمها اضافه میشوند که میتوانند پیشنهادهای بهینهسازی، تشخیص خطا و حتی تولید خودکار تنظیمات را انجام دهند.
سوالات متداول (FAQ)
آیا مهندسی پلتفرم جایگزین DevOps است؟
خیر. مهندسی پلتفرم در راستای تکمیل DevOps عرضه شده و اجرای آن را در مقیاس بزرگ سادهتر میکند.
آیا فقط سازمانهای بزرگ به Platform Engineering نیاز دارند؟
خیر، استارتاپها نیز میتوانند با نسخههای سبکتر IDP از مزایای آن بهرهمند شوند.
اولین قدم برای شروع مهندسی پلتفرم چیست؟
شناسایی دردسرهای اصلی توسعهدهندگان و ساخت یک پلتفرم حداقلی بر اساس آنها.